اخبار

در جست‌وجوي پلنگ‌هاي ايران!

پلنگ را بسياري از فيلم‌هاي مستند حيات‌وحش به تصوير كشيده است؛ در آفريقا بالاي درخت يا هنگام شكار طعمه‌اي. اما عده زيادي نمي‌دانند كه اين جانور در خاورميانه نيز زندگي مي‌‌كند و بسياري از كارشناسان حيات‌وحش نيز  پلنگي كه در اين سوي جهان زندگي مي‌كند را پلنگ ايراني ناميده‌اند. ايگور خروزيان، اهل ارمنستان و يكي از كارشناسان حيات‌وحش است كه هفته گذشته به دعوت تشكل زيست محيطي طرح سرزمين راهي ايران شد تا وضعيت پلنگ را بيشتر مورد بررسي قرار دهد. در واقع سفر او به منزله فتح بابي جديد در افزايش دانش حيات‌وحش است. حدود 10 سال از زماني مي‌گذرد كه خروزيان تصميم گرفت به‌طور جدي پلنگ را مورد مطالعه قرار دهد. او پس از تحصيل در روسيه، بررسي‌هاي خود را بر روي پلنگ از قفقاز آغاز مي‌كند. او مقاله‌اي با عنوان «راه نجات پلنگ ايراني، جست‌وجوي طمعه‌هاي آن است» با همكاري دو تن ديگر به نام‌هاي الكساندر مالخاسيان و شوشانيك آسماريان در سال 2005 در نشريه گونه‌هاي در خطر انقراض به چاپ مي‌رساند. اين مقاله علمي نگاهي كلي و گذرا به وضعيت پلنگ در سراسر دنيا دارد و در عين حال پراكندگي و تهديدات آن را در ارمنستان تشريح مي‌كند. در اين مقاله آمده است كه حداكثر پلنگ‌هاي ايراني موجود در خاورميانه بيش از 1300 قلاده نيست. اين تعداد پلنگ در گستره‌اي چنين وسيع رقم قابل اعتنايي نيست و لازم است در هر گوشه‌اي كه اين گربه با‌شكوه زندگي مي‌كند اقداماتي براي حفاظت آن انجام داد. خروزيان در سفرش به ايران دو سخنراني(يكي در موزه دارآباد تهران و ديگري در دانشگاه شهيد بهشتي) ايراد مي‌كند و پيش از آن نيز چند روزي به پارك ملي بمو در فارس سفري مي‌رود. او در اين گفت‌وگو  درباره سفرش به ايران و چگونگي حفاظت بهتر  پلنگ مي‌گويد.
•  از چه زمان بررسي و مطالعه بر روي پلنگ را آغاز كرديد؟
پس از اين كه تحصيلاتم را در روسيه به پايان رساندم به ارمنستان برگشتم. اين موضوع به سال 1998 برمي‌گردد.  مجبور بودم از صفر شروع كنم. چون هيچ‌كس پيش از آن بر روي پستانداران بزرگ و به ويژه گوشتخواران مطالعه‌اي در ارمنستان انجام نداده بود. طبيعي است در اين شرايط ميزان خطاها و اشتباه‌ها  هم زياد باشد، چون مجبور بودم تلاش كنم تا بيشتر بدانم و مرتب دست به تجربه بزنم تا  به بهترين راه براي پيشبرد برنامه‌ها دست پيدا كنم.به علاوه براي چنين مطالعاتي ناچار بودم بودجه‌اي داشته باشم و براي تامين آن هم لازم بود حمايت‌ها و كمك‌هاي مالي جلب و جذب كنم. اين عمل البته در سال 1999 محقق شد. بعد از اين شرايط اندكي بهتر شد و توانستيم وب‌سايتي را راه‌اندازي كنيم و كار را گسترش دهيم. گروه سه نفره‌اي تشكيل داديم؛ من مسئوليت مطالعات ميداني را به عهده گرفتم، يك نفر كارهاي تهيه نقشه و جمع‌آوري اطلاعات پايه را انجام مي‌داد، نفر سوم مديريت مي‌كرد. گرچه تيم كوچكي است، اما  تيمي كارآزموده است و مي‌تواند كارها را به درستي هدايت كند و به سرانجام برساند.

• با اين بررسي‌ها متوجه شديد كه وضعيت زيستي پلنگ‌هاي قفقاز چگونه‌ است؟
پلنگ‌هاي اين ناحيه به‌شدت در معرض خطر انقراض قرار دارند. قفقاز منطقه‌اي است كه ميان كشورهاي روسيه، آذربايجان، ارمنستان، گرجستان، تركيه و ايران قرار دارد. شايد جمعيت اين گونه در تمام قفقاز به جز تركيه و ايران به 30 قلاده برسد و با احتساب اين دو كشور در خوش‌بينانه‌ترين حالت جمعيت پلنگ‌ها به 50 قلاده نيز بالغ شود.

• وضعيت زيستگاه در آن منطقه چگونه است؟
اثرات فعاليت‌هاي مخرب انساني در اين منطقه بسيار زياد است، اين اثرات در ارمنستان بيشتر مشاهده مي‌شود چون كشوري كوچك است و تراكم افراد در واحد سطح بسيار بالاست، يكصد نفر در هر كيلومتر مربع. توليدات كشاورزي نيز براي معاش مردم اهميت ويژه‌اي دارد. از اين رو مردم ناگزيرند براي رفع نيازهاي خود طبيعت را مهار كنند. اما اين روند بايد در جايي متوقف شود چون نمي‌تواند پايدار و ادامه‌دار باشد. به عبارت ديگر لازم است تا موازين زيست‌محيطي و مديريت سرزمين به مورد اجرا گذاشته شود. با توجه به شرايط موجود، ديگر محلي براي جمعيت پرشمار پلنگ و حتي ديگر گوشتخواران باقي نمي‌ماند.

• بنابراين طعمه‌ها نيز وضعيت چندان مناسبي ندارند!
وضعيت طعمه‌ها از پلنگ بهتر است. كل و بز  وضعيت به نسبت مناسبي دارد و جمعيت شوكا هم چندان بد نيست.
گرچه اين وضعيت در كل قفقاز به صورت يك دست و يا يكپارچه نيست، اما بررسي‌هاي ما نشان داده كه جمعيت طعمه‌ها در مقايسه با گوشتخواران و به خصوص پلنگ خيلي بهتر است.

• كي سروكارتان با پلنگ‌هاي ايران افتاد؟
اين نخستين باري است كه به ايران مي‌آيم. اما پيش از آن با آقاي دكتر بهرام كيابي آشنا شدم و پس از آن با مرحوم هرمز اسدي نيز تماس‌هايي داشتم تا شايد بتوانيم همكاري‌مان را شروع كنيم. قرار بود زودتر از اين  كارمان را شروع كنيم. نبايد فراموش كرد كه ايران سهم مهمي براي حفظ پلنگ‌هاي قفقاز به عهده دارد و البته بيشترين جمعيت پلنگ در تمام خاورميانه در كشور شما باقي مانده است.

• به كدام مناطق در ايران سفر كرديد و موفق شديد وضعيت پلنگ را در اين مناطق بررسي كنيد؟
به پارك‌هاي ملي بمو و بهرام گور در فارس رفتم. سفري چندروزه بود بنابراين نمي‌توانستم از وضعيت پلنگ و جمعيت آن اطلاعات كاملي به دست بياورم. براي دستيابي به چنين اطلاعاتي به زمان و همكاران بيشتري نياز است. انجمن طرح سرزمين كه مطالعه روي پلنگ را در بمو شروع كرده اند با نصب دوربين‌هاي تله‌اي متوجه شده‌اند كه تاكنون 7 پلنگ در اين منطقه زندگي مي‌كنند. دوربين‌هاي تله‌اي براي عكس گرفتن نيازي به حضور انسان ندارد بنابراين كافي است آن را در منطقه گذاشت و مدتي بعد آنها را جمع‌آوري كرد و عكس‌ها را مورد بررسي قرار داد. بي‌شك تعداد هفت قلاده براي پارك ملي بمو تعداد قابل توجهي است و تراكم بالايي را نشان مي‌دهد. اين احتمال وجود دارد كه تعداد واقعي پلنگ‌ها بيشتر باشد چون آنهايي كه به دام دوربين افتاده‌اند شمارش شده‌اند و ممكن است تعداد ديگري نيز باشند كه هنوز از آنها عكس گرفته نشده است.

• بنابراين بهترين راه براي بررسي وضعيت پلنگ‌ها استفاده از دوربين‌هاي تله‌اي است؟
اين روش براي تخمين جمعيت پستانداراني كه مشخصه ظاهري متفاوتي با هم دارند بسيار مفيد است. پلنگ‌ها نيز از روي خال‌هايشان شناسايي مي‌شوند. خال‌هاي هر كدام از پلنگ‌ها منحصر‌به‌فرد است و بنابراين برخورداري از ويژگي شناسايي تك‌تك آنها را عملي و امكان‌پذير مي‌كند. در عين حال با استفاده از مدل‌سازي‌ و بهره‌گيري از رايانه مي‌توان اطلاعات قابل قبولي از وضعيت جمعيت گونه‌هاي مورد بررسي به دست آورد.

• بهرام گور هم براي بررسي وضعيت پلنگ رفتيد؟
فقط براي ديدن گورهاي آسيايي به اين منطقه رفتم. اين منطقه نيز هم بسيار وسيع است و بنابراين بررسي پلنگ نمي‌توانست در اين مدت به اجرا درآيد. فقط با همكاران طرح سرزمين قدم‌زديم و به تماشاي گورها پرداختيم.

• پارك ملي بمو، زيستگاه مناسبي است؟ يعني از وضعيت مناسبي برخوردار است؟
اين زيستگاه در حال افتراق و جزيره‌اي شدن است. اگر اين اتفاق رخ بدهد، جمعيت‌هاي پلنگ از هم دور مي‌شوند يعني نمي‌توانند براي جفت‌گيري و توليدمثل همديگر را پيدا كنند و به‌تدريج از شمار آنها كاسته مي‌شود. در واقع جدا افتادن از هم و تبديل شدن جمعيت به افراد دور از هم مي‌تواند باعث از بين رفتن جمعيت گونه در يك منطقه بشود. در عين حال تاسيسات و مستحدثاتي نظير جاده عامل مرگ نرهاي جوان هستند كه در زمان توليد مثل ميزان تردد و رفت‌وآمدشان بيشتر مي‌شود.به عبارت ديگر وجود اين سازه‌ها خطرپذيري زيستي نرهاي جوان را شدت مي‌دهد.

• بنابراين براي حفظ پلنگ در بمو بايد به دنبال حفاظت زيستگاه باشيم؟
حفاظت داراي سه مرحله است. اولين مرحله آن افزايش آگاهي‌هاي عمومي است؛ مردم بايد اثرات جزيره‌اي شدن و جدا افتادن هر قلاده پلنگ را در بمو بدانند. مرحله دوم افزايش انگيزه است؛‌ هم در مردم و هم در محيط‌بانان. به‌علاوه بايد از محيط‌بانان به‌گونه‌اي حمايت كرد كه بدون ترس و هراس در برابر متخلفان و شكارچيان غيرمجاز بياستند. به هر حال اين موضوع مي‌تواند نوع ديگري انگيزه را در آنان ايجاد كند. همچنين لازم است ميزان درآمد مردم افزايش يابد البته نه با افزايش سطح زيركشت محصولات بلكه لازم است تدبيري اتخاذ شود تا تغيير كاربري اراضي به حداقل برسد. سومين مرحله كاهش اثرات مخرب تاسيساتي است كه داخل يا حواشي منطقه وجود دارد. اتوبان تهران- شيراز يكي از مهمترين اين تاسيسات است. در مسير اين بزرگراه مي‌توان زيرگذر براي پلنگ‌ها ايجاد كرد.

• يعني پلنگ‌ها از اين مسيرهاي زيرگذر استفاده مي‌كنند؟
تصادفات جاده‌اي  يكي از متداول‌ترين تهديدات حيات‌وحش در سراسر دنياست. البته نبايد فراموش كرد كه مخاطراتي نيز براي سرنشينان خودروها دارد. در آمريكا تجربه بسيار مفيدي در اين ارتباط به دست آمده است. در صورتي كه مكان اين زيرگذرها به درستي انتخاب شود مي‌تواند نقش موثري در كاهش اثرات سوء جاده‌ها داشته باشند. در فرايند انتخاب زيرگذر نيز استفاده از دوربين‌هاي تله‌اي به منظور آگاهي از مسيرهاي دقيق مهاجرت جانوران بسيار كارآمد است.

• به افزايش آگاهي عمومي اشاره كرديد، اما در ايران تغيير كاربري توسط سازمان‌ها و مراجع رسمي و دولتي انجام مي‌شود؛ ساخت تاسيسات زيربنايي، سدها و جاده‌ها. چگونه مي‌توان اين افراد را نسبت به اثرات تصميم‌هايي كه مي‌گيرند آگاه كرد؟
شايد تاسيسات زيربنايي نقش چنداني در كاهش جمعيت حيات‌وحش نداشته باشد. جانوران و به ويژه گوشتخواران به امنيت نياز دارند. اگر كسي به آنها شليك نكند، به‌راحتي مي‌توانند در كنار بزرگراه حركت كنند.

• با اين حال تاسيسات و مستحدثات انسان‌ساخت مي‌تواند باعث تغيير زيستگاه شود و اين تغييرات به دنبال خود جزيره‌اي شدن زيستگاه را به دنبال دارد.
جزيره‌اي شدن زيستگاه‌ها محصول توسعه است و در تمام دنيا در حال گسترش. نمي‌توان با آن به‌طور همه جانبه مقابله كرد و يا روند آن را از حركت انداخت. بنابراين بايد ياد بگيريم اين اثرات را به حداقل برسانيم تا شايد از اين طريق بتوانيم به حفاظت حيات‌وحش كمك كنيم.
• فرقي هم بين پلنگ‌هاي ايران و قفقاز وجود دارد؟
منظورتان چه تفاوت‌هايي است ظاهري يا…

• ظاهري و هم از نظر رده‌بندي علمي؟
از نظر رده‌بندي فرقي ندارند چون هر دو منطقه با هم در ارتباط تنگاتنگ هستند و به نظر مي‌رسد در زمان‌هاي قبل بين ايران و قفقاز مهاجرت مي‌كرده، براي آگاهي از اين موضوع دو روش وجود دارد؛ يكي بررسي‌هاي ريخت‌شناسي و ديگري مطالعات ژنتيكي است. از نظر ريخت‌شناسي (مورفولوژي) و ژنتيك حتما با هم تفاوت‌هايي دارند كه البته نمي‌توان درباره آن به طور قطعي اظهار‌نظر كرد. چون تعداد نمونه‌هايي كه از پلنگ در ايران به دست آمده كافي نيست. بايد از نظر آماري تعداد قابل قبولي پوست و جمجمه در اختيار باشد كه پس از اندازه‌گيري‌هاي دقيق بتوان به نتيجه قابل اعتمادي دست يافت.بررسي‌هاي ژنتيكي نيز بر روي اين دو گونه انجام نشده تا بتوان به صراحت در اين باره اظهار نظر كرد.

• پس براي پيشبرد علم بد نيست تفنگ‌ها را برداريم و به شكار پلنگ برويم!!!
البته اين هم يك روشي است! اما شايد بد نباشد بدانيد كه كشتار دسته‌‌جمعي و يا به بيان ديگر قتل‌عام پلنگ‌ها در تركيه باعث شده شمار آنها به‌شدت كاهش يابد و تنها چيزي كه از آنها باقي مانده تعدادي پوست است كه به دليل نگهداري در شرايط نه‌چندان مناسب بسياري از قابليت‌هاي خود را براي بررسي‌هاي مورفولوژيك از دست داده است. در مجموع بررسي‌هاي ژنتيكي در ارتباط با پلنگ بيشتر و بهتر مي‌تواند تفاوت‌ها را آشكار كند. زيرا اين‌گونه در مناطق مختلف داراي شكل و شمايل متفاوت و رنگ‌هاي متفاوتي است.

• اين كه متوجه شويم اين دو پلنگ چه فرق‌هايي دارند، چقدر اهميت دارد؟
اين سئوالي بود كه من وقتي كارم را شروع كردم ابتدا از خودم و بعد از بسياري ديگر پرسيدم. نبايد فراموش كرد كه هر گونه در طبيعت نقش خود را ايفا مي‌كند، نقشي كه به هيچ‌رو قابل جايگزيني نيست. به هر حال اگر هر دو منطقه داراي يك نوع پلنگ باشند (بدون هيچ تفاوتي) اين شانس و اقبال وجود دارد كه بتوان آنها را حفظ كرد چرا كه جمعيت اين گونه در ايران خيلي بيشتر است تا در حوزه قفقاز. در عين حال به دليل محدوديت منابع مالي مي‌توان اولويت‌بندي كرد كه كدام منطقه به حفاظت بيشتري نياز دارد. ايران به عنوان هسته مركزي كه شمار بيشتري پلنگ در آن زيست  مي‌كند يا مناطق حاشيه قفقاز مثل گرجستان و تركمنستان. در اين صورت –اگر مشخص شود كه پلنگ‌هاي هر دو منطقه يكي است- اولويت تخصيص اين منابع مالي بايد به ايران تعلق بگيرد. از طرف ديگر اگر مطالعات نشان دهد كه پلنگ‌هاي قفقاز با پلنگ‌هاي ايران متفاوت است حفاظت از نسل اين جانور دشوارتر مي‌شود، چرا كه جمعيت بسيار پاييني دارد.

• همكاري‌تان را براي بررسي بر روي پلنگ‌هاي ايران با ايرانيان ادامه مي‌دهيد؟ و با سازمان‌هاي دولتي يا تشكل‌ها؟
صد‌در‌صد. چون پلنگ، پلنگ است بايد همه با همكاري يكديگر آن را نجات دهند. ايران سرزمين وسيعي است بنابراين يك نفر، يا يك گروه و حتي يك سازمان هم نمي‌تواند بررسي‌هاي پلنگ را به تنهايي انجام دهد. بايد شبكه‌اي تشكيل داد و با كمك‌هاي مالي و كارشناسي بين‌المللي كار را دنبال كرد.

• كساني كه در مطالعات حيات‌وحش شركت مي‌كنند افراد پولداري هستند و يا درآمدهاي بالايي دارند؟
افرادي كه در اين زمينه فعاليت مي‌كنند در ارمنستان بسيار انگشت‌شمارند. البته هستند كساني كه تئوري‌ها را تدريس مي‌كنند. اين افراد اطلاعات خود را از كتاب‌ها و يا ساير نشريات به دست مي‌آورند، اما شمار آنان كه كارهاي تحقيقاتي و ميداني مي‌كنند بسيار اندك است. متر افرادي در ارمنستان پيدا مي‌شوند كه براي بررسي به كوه بروند و شرايط دشوار حضور در طبيعت را تجربه كنند. يكي از دغدغه‌هاي ذهني‌ام اين است كه در چند سال آينده چه كساني به كودكان سرزمين من دروس حيات‌وحش را به درستي آموزش دهد. اما در ايران وضع كاملا متفاوت است. نسل جوان بسيار فعال هستند و مي‌توانند منابع مالي جذب كنند. اين نكته بسيار مهمي است بدون پول نمي‌توانيد به كارتان ادامه دهيد. ولي كسي از اين راه پولدار نشده است. منابع مالي جذب شده در بهترين حالت مي‌‌تواند دستمزد شما را تامين كند و نه بيشتر.

• و آخرين سئوال اين كه ارمنستان مدارس و دانشگاه‌هاي موسيقي مشهوري دارد، چرا شما دنبال اين رشته نرفتيد؟
پدر و مادر موسيقيدان بوده‌اند. پدرم كه سال پيش فوت كرد، فاگوت (نوعي ساز بادي) مي‌زد و مادرم  نيز پيانو مي‌نوازد. موسيقي در ارمنستان بسيار متداول و مردمي است. من از كودكي پيانو مي‌زدم در واقع والدينم مجبورم مي‌كردند كه اين كار را بكنم. وقتي از من خواستند به مدرسه موسيقي بروم به آنان گفتم پس از فارغ‌التحصيل شدن امكان ندارد كه دست به پيانو بزنم و به دنبال كار خودم مي‌روم.

همشهري آنلاين- سام خسروی‌فرد

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا